به گزارش خبرنگار مهر، مجموعهداستان «روباه و دمپایی حصیری» بهتازگی با ترجمه فریبا صفرپور توسط انتشارات سروش منتشر و راهی بازار نشر شده است.
اینکتاب ۳ داستان کوتاه از قصههای فولکلور و عامیانه روسیه را شامل میشود که به قلم و با تصویرگری پاول پترویچ باژوف، میخائیل آلکساندرویچ بولاتُف و ولادیمیر ایوانویچ دال خلق شدهاند. مخاطبان اینقصهها بچههای گروه سنی ب و ج هستند.
فریبا صفرپور که اینداستانها را از زبان روسی به فارسی برگردانده، چندسال بهعنوان مترجم سفارت ایران در بلاروس مشغول بهکار بوده و پیش از این هم داستانهایی را برای بچهها ترجمه کرده است.
عناوین ۳ داستان اینکتاب بهترتیب عبارتاند از: سُم نقرهای، ماشا و خرس، روباه و دمپایی حصیری.
«سُم نقرهای» داستان یک بز استثنایی است که با کوبیدن سم خود بر زمین، سنگهای گران قیمت از آن میریزند. «ماشا و خرس» نیز داستان دختری به نام ماشا است که پس از گمشدن در جنگل، خود را در کلبه خرسی پیدا میکند که با ترفندی جالب موفق میشود از پیش خرس، نزد پدربزرگ و مادربزرگ خود بازگردد.
«روباه و دمپایی حصیری» هم داستان روباهی با دمپایی حصیری است که در زمستان به خانههای مردم راه پیدا کرده و با خواهش و التماس و چربزبانی مرغ و خروسهایشان را میخورد. اینروباه در نهایت توسط سگ یکی از خانهها به دام میافتد.
در قسمتی از داستان «ماشا و خرس» از اینکتاب میخوانیم:
خرس گفت: نه، تو در جنگل راه را گم میکنی. هدیه را به من بده تا خودم آن را برایشان ببرم.
ماشا منتظر همین جواب بود!
ماشا پیراشکی پخت و جعبه خیلی بزرگی برداشت و به خرس گفت: آقا خرسه ببین: من در این جعبه پیراشکیها را میگذارم و تو آنها را برای پدربزرگ و مادربزرگم ببر. فقط حواست را جمع کن که در جعبه را باز نکنی و پیراشکیها را در نیاوری. من بالای درخت بلوط میروم و از آن بالا مواظب تو هستم.
خرس جواب داد: باشه، جعبه را بده!
ماشا گفت: تو برو بیرون و ببین باران میآید یا نه؟
همین که خرس بیرون رفت، ماشا بلافاصله درون جعبه رفت و سینی پیراشکیها را روی سر خودش گذاشت.
اینکتاب با ۴۸ صفحه مصور، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۶ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما